site stats

اعتماد به نفس

مهاجر یا مسافر جهان‌‌سومی فکر می‌کنه اعتماد به نفس می‌خواد، و داره، که به کشور اروپایی و آمریکایی میگه «چرا فرودگاه‌تون اینجوریه؟ چرا آسفالت خیابون‌تون اینجوریه؟ چرا آشغال‌ها رو جمع نمی‌کنید؟ چرا مترو بوی شاش میده؟ چرا کارتن‌خواب ریخته همه‌جا؟ چرا آنتی‌بیوتیک انقدر گرونه؟». اما این‌ها اعتماد به نفس نمی‌خواد. چون سطح پایین‌ترین افراد هم میتونه حسشون کنه. بوی ادرار رو همه میفهمند. اینکه فرودگاه قدیمی شده رو همه می‌فهمند. چیزی که اعتماد به نفس میخواد اینه که به آدم غربی یادآوری کنی فلسفه غربی چیه. چون ازت انتظار ندارن از خودشون بیشتر قدردان فلسفه غربی باشی، و در مرحله بعد انتظار ندارن وقتی دارن به فلسفه خودشون ایراد می‌گیرن، اونی که به ایرادشون نقد وارد می‌کنه یه جهان‌سومی باشه. فلسفه غربی با پاسپورت منتقل نمیشه به افراد. بنابراین در قلب اروپا هم میشه آدم‌هایی رو دید که باش مشکل دارند، و میشه در قلب خاورمیانه، به عنوان توالت جهان، مدافعش بود. فلسفه و طرز فکر غربی خلاصه شده در اینکه «اینی که هست درست به نظر نمیاد، باید راه بهتری وجود داشته باشه». حتی وقتی کشتی ساختند که دنیا رو کشف کنند، پشت تمام انگیزه‌هاشون همین بود. پول، سلطه، طمع، قدرت، همه حاشیه‌اند. خشونت رو همه داشتند، اما آدم غربی بود که خشونت رو به کار گرفت تا دنیا رو کشف کنه. بقیه به هرچی که زیر پاشون بود راضی بودن. و همین راضی بودن تو منجلاب نگه‌شون داشت. هرکس راضی نیست، هرکس به هر جفنگی رضایت نمیده، هرکس دنبال راه حل‌های جدیده، هرکس میخواد بره مرحله بعد، توی تیم غربه. اعتماد به نفس اونجاست که تیمت رو درست انتخاب می‌کنی و پاش وایمیسی. بعدش از وضع فرودگاه هم میتونی غر بزنی. و وقتی وضعش درست شد، مثل بازسازی و توسعه فرودگاه‌های آمریکا که در ده سال گذشته انجام شد، که از جهان‌سومی‌های مسافر تا ستون‌نویس‌های نیویورک‌تایمز روضه میخوندن که دیگه درست بشو نیست، یاد میگیری راهش چی بود که درست شد، و میری سراغ مشکل بعدی.