پاس گل
پاس گلی که وهابیت شیعه به زنان داد، تحصیل در دانشگاه، تا حتی در بعضی رشتهها بیشتر از پسران، نبود. پاس گل، تورم بود.
مرد سنتی پنجاه و هفت رویایی داشت. کنترل تمامیتطلبانه پدر چوپونش بر زن و بچه رو میخواست، بدون اینکه مشقت و مسئولیتهای پدر چوپونش رو به دوش بکشه. میخواست هم جیرهبگیر حکومت باشه و چادر زنش هم با قیمت تعاونی بخره، هم داخل آپارتمان، خان بمونه! و برای تحقق این رویا خودش رو به دریوزگی انداخت. که تبعاتش تا همین امروز ادامه داشته. اما اینطور نبود که به همهجای این رویا سفت چسبیده باشه. با لیسانس گرفتن دخترش فقط برای این موافقت کرده بود، که میترسید در بازار ازدواج بازی رو ببازند. نه اینکه به پشتوانه اون لیسانس شاغل هم بشن. اما وقتی تورم پارس کرد، ترسید. به نسبت روندهای حلزونی یک جامعه سنتی، خیلی زود از «مگه بیناموسم که زن و دخترم برن بیرون کار کنند؟» رسید به اینکه وقتی شب خونه دخترش دعوت بود نمیذاشت به دیروقت بکشه، چون «دخترم ما بازنشستهایم تا لنگ ظهر میتونیم بخوابیم ولی تو صبح باید بری سر کار!». نه تنها پولی که دخترش وقتی مجرد بود براش میآورد میتونست بخشی از آبرفتگی بودجهش که زیر سر تورم بود رو جبران کنه، بلکه پولی که دخترش وقتی متأهل شد درمیآورد هم خیالش رو تا حدی راحت میکرد. چون میشد ازش قرض گرفت، و همزمان نگرانی ازینکه یه روز طلاق بگیره و برگرده و خرج رو اضافه کنه، مرتفع میکرد.
و همه اینها در دورهای اتفاق افتاد که تورم بالا بود، نه بالا و وحشی، مثل ده سال گذشته. تقلاهای قانونی و فراقانونی حکومت در بازنمایش دهه طلایی! شصت برای ارعاب زن، تا از زندگی بیرون از خانه بترسه، حالت کمدی داره. اما نه فقط به این دلیل که تکرار تراژدیه و محکوم به کمدی بودن. بلکه به این دلیل که درست همزمان با بزرگترین پاس گل ممکن داره انجام میشه.