در ستایش بطالت
قبلا ازش نوشتم فک کنم، سلیگمن توی کتاب فلوریش (شکوفایی) دستاورد رو هم یکی از المان های بهزیستی/خوشحالی یا رضایت می دونه، نمی دونم چرا کلا باهاش اکی نیستم، شایدم به خاطر اینه من توی این یه مورد زیاد گم شده بودم، دستاورد جنسش تگ زدن هست، گاهی وقت ها حتی آدم وقتی به یه دستاوردی می رسه، بعد مدت ها از خودش می پرسه، یعنی ارزشش رو داشت؟ همین که این سوال رو می پرسه یعنی ارزشش رو نداشت، امروز پشتم به رادیاتور شوفاژ بود و روی تختم دراز کشیده بودم، بدون اینکه توی این دنیا به چیزی فکر کنم و یا چیز جدیدی رو بخوام، موزیک پلی میشد و تخت حکم جکوزی آب گرم رو داشت، بدن شل و رها، اینکه چه طور توی این سیکل دوئیدن و عجله و سریع رسیدن و دائم موقعیت عوض کردن افتادیم رو نمی دونم ولی قطعا متوقت کردن این سیکل دست خودمونه، دوس دارم جای دستاورد داشتن تایم بیشتری توی زندکی به بطالت بگذرونم، منظور اون جنس بطالت پرسه زدن در فضای سوشال نیست، که اتفاقا اون خیلی مغز رو بیشتر درگیر می کنه، اون جنس بطالتی که هیچ کاری نکنی، تهش یه موزیک پلی بشه و خیالت سوار نت ها بشه.